آبرو...
حرف من با خدایم، تنها ذکر چند "نام" است :
به پیشگاهش خواهم برد
واگذارشان میکنم به خدایی خودش
که حلال نمیکند کسی
ذبح آبرویش را
به قیمت لاشه ی متعفن هیچ رفاقتی......
....
بترس از کسی که پناهی جز خدا ندارد
بترس از زبانی که آه بکشد و دستی که برسینه کوبیده شود
بترس از اینکه دایره ظالمان را با حضورت وسعت بخشی!
ظلم چیست ؟
نام و نشانی که قربانی پلشتی های نفست کنی
آبرویی که پای حسدت قربانی کنی
حرمتی که بشکنی
چشمی که بگریانی
مُهری که از سر کین بر پاکیِ دامن کسی زنی
پایی که بر تلّ خاکستر شرف بنده ای گذاری
میبینی؟
به اندازه تمامِ تو و امثال تو
این دایره وسیع است
بترس از اینکه دایره ظالمان را با حضورت وسعت بخشی!
که حلال نمیکند کسی
ذبح آبرویش را
به قیمت لاشه ی متعفن هیچ رفاقتی......
پی نوشت:
آبروی من حوضچه کودکی هایت نیست که هی جفت پا بپری داخلش
وآب شتک بزند کف حیاط!!
ای خدا...