۰۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۲۸
زندگی نباتی..
کلافه ام.....جای خویش را نمی یابم
حضور خود را نمیفهمم.....
بیقرار و بی تابم از زندانی که خود زندان بان آنم....
قشری روزمرگی به استخوان حیاتم چسبیده و نفسم را تنگ کرده
فکرم عقلم ،خالی از پویایی و تازگی گشته
نه شاد میشوم ،نه غمگین...هستم فقط
هستی ام نیز نباتیست ...
گیاهِ گیاهم
باران هم نمیتواند این لایه های ضخیم بی خویشی مرا بشوید
شاید مرگی باید..........شاید هم مرده ام حواسم نیست!
کسی هست مرا تلنگری جانانه بنوازد؟.....
کسی هست اثار حیات در من ببیند؟....
کسی هست؟؟
۹۲/۰۲/۰۴