تهران،92
خدا نگذرد از لبه تیز نفاق که سهم نان را میکند پیراهن عثمان
گرفتی چه گفتم ؟
ساده بگویم:خدا نگذرد از منافقین که نان شب را میکنند الویت اول حیات انسان !
ما نفس به دم مسیحایی ((حیات طیبه)) بسته ایم ....نان باشد سهم شما
ما زنده ایم به شهادت
پاکیم به وضوی خون
همین لقمه نان ما هم باشد سهم شکم پهناور شما!
پی نوشت :
چرا این روزها برایم عادی نمیشود؟؟؟!!
طولانی نوشت:
چه ذوقی داشتیم .....جو ((اول انقلاب)) گرفته بودیم...
وقتی بچه حزب اللهی ها را میدیدم که با هزینه شخصی شربت و کیک
میخرند...پوستر و بنر ارزان میزنند....صلوات و ختم قران جمعی پخش
میکنند.....ته دلم قنج میرفت... وقتی میدیم جمعیت بی تاب حضور آقا سعید یک
لحظه آرام ندارد و با هر صدایی همه بلند میشوند و به هم میگویند:اومد
...اومد ...پاشید تکبیر بگیم
وقتی دقیقا یک ربع تمام جمعیت شعارهای زیبا میدهد و آقا
سعید هم تا وقتی جمعیت شعار میدهد دست تکان میدهد...وقتی پدر شهید احمدی
روشن را تنگ در اغوش میگیردو پیشانیش را می بوسد وقتی اجازه میدهد مادر
شهید قبل از او پشت تریبون برود .....وقتی منم منم نمیکند ،سیاه نمایی
نمیکند،وعده بی حساب نمیدهد.......وقتی روی پل حافظ پرچم یا مهدی
میچرخانند،وقتی پرچم حزب الله میرقصد،افتخار میکردم.....میبالیدم به
مردمم.....
اما ما یادمان نبود اینجا تهرانِ سال 92 است نه سالِ 57
***
مرا متهم به مرثیه خوانی نکنید .....نگویید بس کن همه چیز تمام شد
هرچه سعی میکنم مخفی کنم حالِ دلم را نمی شود...که نمی شود
مقاومت تازه جان گرفته .
مقصد ما انتخابات نبود...مقصد احیاء گفتمان انقلاب است
ما پای در راهیم
و رمز ماندگاری استقامتست