پیراهن حیاتم را گیره میزنم به طناب مرگ
که مبادا یادم رود:
پروسه حیات را،
تنها مرگ تکمیل میکند....
...
پیراهن حیاتم را گیره میزنم به طناب مرگ
که مبادا یادم رود:
پروسه حیات را،
تنها مرگ تکمیل میکند....
...
یکی میشود ماه
یکی میکشد آه
تو ماهی ومن
آه....
یکی میشود راه
یکی غرقه در چاه
تو راهی و من
غرقه ی چاه...
یقین دارم اگر گناه وزن داشت ،
اگر لباسمان را سیاه میکرد،
اگر چین چروک صورتمان را زیاد میکرد
،
بیشتر از اینها حواسمان به خودمان
بود!
حال آنکه گناه
قد روح را خمیده ،
چهره بندگی را
سیاه ،
و چین و چروک به
پیراهن سعادتمان میاندازد
+
جدیدا به این نتیجه رسیدم به روز بودن خیلی حوصله میخواد
حالا یه کم با بی حوصلگی ما راه بیا بازدید کننده محترم... مگه چی میشه ؟! :I
"اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ
إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ
تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی"
خدایا خودت را به من بشناسان که اگر نشناسانی رسولت را نخواهم شناخت .
خدایا رسولت را به من بشناسان که اگر نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت .
خدایا حجت و ولی خودت را به من بشناسان که اگر نشناسانی از دینم گمراه خواهم شد.
پیامبر دعا نمود :خدایاهر که یار اوست یارش باش و هرکه خوارکننده اوست خوارش دار(1)
و لبهای شیطان نجوا میکرد:علی زیادی جوان است ....
نبی با تمام وجود فریاد میزد :هرکه من ولی اویم این علی مولای اوست
و باز نجوای پلیدی میگفت:
علی از هرطایفه یکی دو نفری را کشته ....کسی باید باشد خوشنام ...نه این علی
روی مومنان را سیاه کردی ای پسر علی !!{1}
شیعیان را ذلیل و غلامان بنی امیه ساختی،ای پسر رسول خدا!!{2}
معرفت که به امام حاضر و ناظرت نداشته باشی همین می شود
آن وقت خودت را ،خواستت را ،تشخیص و ترجیحت را مقدم بر امام میدانی
در گفتوگوی تفصیلی با فارس تشریح شد
ماجرای کشیدن چادر از سر دختر آمر به معروف در ماه رمضان
دختر آمر به معروف و ناهی از منکر در میدان پونک تهران، مورد حمله زن بدحجاب قرار گرفت:
مسیر برگشت من از محل کار به سمت منزل از محدوده میدان صادقیه تا میدان پونک است. ساعت حول و حوش 5 بعدازظهر بود که نزدیک مرکز خرید پونک رسیدم. معمولاً هم اطراف مرکز خریدها و پاساژها پاتوق زنان و دختران بدحجاب است با یکی از این زنان بدحجاب مواجه شدم و مثل همیشه که بر حسب تکلیف دینی، با یک جمله به آرامی، امر به معروف میکردم به این خانم تنها یک جمله گفتم و آن این بود که «میشود حجابت را رعایت کنی» فقط و فقط همین یک جمله را گفتم که هنوز به نقطه آخر آن نرسیده بودم به یک باره، به سمت من حمله کرد و گلوی من را فشار داد و با دست دیگر شروع به چنگ انداختن به صورت من کرد. من هم که روزه بودم و هوا هم گرم بود احساس خفگی می کردم اما به هر طریقی که بود تلاش کردم بدن خودم را از دستهای او جدا کنم.
این تو هستی که باید حجابت را برداری شماها چند نفری بیشتر نیستید!
بخوانید افکار مکتوب یکی از شیفتگان فرهنگ و هنر این مرز و بوم!:
اصلا این ماه رمضان حال و هوای قدیم را ندارد ...همچین نمی چسبد
میخواهیم استشهاد جمع کنیم ماه رمضان را جمع کنند!