چکاد

چشم انداز ما قلّه است

چکاد

چشم انداز ما قلّه است

چکاد
از فواید مسنَد نشینی عده ای:
بلا انقطاع برای فرجت دعا میکنم آقای همیشه خوبِ من....اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین.....

تراوش قلمم اینجا میچکد خوب و بدش گردن قلم!
آخرین مطالب
نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۳ شهریور ۹۴، ۱۲:۱۵ - حسین علیمحمدی
    مبروک...

۷۴ مطلب توسط «ماوای قلم» ثبت شده است

بارالها...

ای آنکه از شدت پیدایی....پنهانی

ای آنکه از قلّت خشم.....رحمانی

ای آنکه درنهایت ستاری.....غفاری

جذبه نور چه میکند با ذرات معلق؟

من آن ذره امُ تو آن آفتاب بی زوال

باد چه میکند با قاصدک؟

من آن ذره قاصدکم ُ تو نوازش باد

میرقصانیم به دست خویش

من، بی وزن ،بی نقطه اتکا به خویش،بی مأمن،

بی خویشی ام شاید پلی باشد استوار از من تا تو ...

این روزها میگردم به دنبال هر آنچه مرا به غیر تو وصل کرده تا بِبُرم از بندهای شیطانی

چه آنکه معتقدم غیر از تو و آنچه منتسب به توست الباقی رنگ خدایی ندارد

یا ابلیس استُ یا منتهی به آن ملعون خواهد شد

***

چه خوشست با زبانی که خود عطا کردی،

با اشکی که تو بر چشمانم نهادی ،

بخوانم به درگاهت :

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک....

پی نوشتها:

*آمد رمضان و مقدمش بوسیدم

**یک شعبان به مرگ نزدیکتر شدیم به خدا چطور؟

***ممنون از اینکه تو این چند روز با ابراز لطفتون خونمونو تنها نذاشتین

۱۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۰:۳۸
ماوای قلم

4,168,946

اعداد همیشه زبان دارند ، حرف دارند.

بعضی ها اما بیشتر ...

گاهی باید مثنوی هفتاد مَن کاغذ حرف بزنی تا عددی را مفسّر باشی

4,168,946

بعضی عددها هویت و اصالت دارند ...بعضی ها نابترند

بعضی ها حجم ناخالصی هایشان به سمت صفر میل میکند

4,168,946

بعضی از عددها ذره ذره بزرگ شدند نه یک شبه !!

ورم بیخودی هم ندارند

بعضی ها همانند که هستند ،ظاهر و باطن

بعضی ها صفرِ تشدید دار نیستند که درون تهی و پر سر وصدا باشند!

4,168,946

و من سخت عاشق این دسته اعدادم..........

پی نوشت :

به نظرم واضح بود نه ؟!

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۲ ، ۱۲:۱۶
ماوای قلم

تو فقط لب تر کن و بگو کِی؟

من آرام میشوم...

حتی اگر نباشم آنقدر اشک میریزم که خاک گورم دریای موّاج شود.

تو راضی میشوی من در حسرت یک نگاه پدرانه

زیر خروارها خاک ضجه بزنم ؟؟

هیهات...ماهکذا الظن بک.....

من که دلم قنج میرود از تماشای سایه ی یک اَبَر مرد بر دیوارخرابه ی دنیا

من که لکنت میگیرم از سلام و چشم دوختن به شما

من که میلرزم از شوق شنیدن صدایت

هیبتت در نگاه اول شاید ویرانم کند

و من مشتاق ویرانی خویشم

***

عقده ای شدیم از بس امام ندیدیم ....این فقر مطلق چشمهاست است

و این چشمها که تورا نمی بیند  فقط دو حفره سیاه و مخوفست ....


مثلِ فقیرِیتیمِ غریب بخوان این را :

اللهم کن لولیک ....



۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۱
ماوای قلم

 

آورده اند که حوالی دیار دلیران و بیشه شیران سابق و ایران کنونی!

عده ای زندگی کردندی.البته زندگانیشان بیشتر جنبه رشد و نمو داشتندی تا حیات انسانی!

چون جلبکان بر سنگ که با هر موجی سرگیجه گرفتندی و رسما ثبات نداشتندی

پیشه ایشان طوطی صفتی و تکرار مکررات اپوزیسیون های خارجکی بودندی

و از قضا به قوه تحلیل و فهم خویش بسیار نازیدندی!

اما تاریخ به یاد ندارد که اخرین بار کی از فهمشان سود بردندی

این گرامیان دانسته و نادانسته نوکر بی جیره و مواجب مکتب گرگ صفتان بّره نما بودندی و

سرخوش به واژگانی چون:تحجر زدایی و روشن فکر مآبی شدندی

القصه چون سر وکارت به این نوع طوطیان لس آنجلسی ِفتاد

از جانب ما سلامی از سر صدق و خلوص عرض نما و پیغام مارا برسان که :

ای عزیزان دل !از این خوش رقصی شما تا ابد نیز آبی گرم نخواهد شد

حداقل جایی بروید که شاباش دریافت نمایید!!

پی نوشتها:

1.این متن از متون سده سه هجری میباشد (یعنی اینقد قدیمیه هااا)

2.نخندید لس آنجلس اون موقع ها هم بوده ....بعــــــله

3.ادم صورتش اسید پاشی بشه مغزش نشه

***

گفتم :اینقد نشین پای ماهواره :

گفت: من فقط اخبارشو میبینم

گفتم:

پس مستقیم رفتی سر کاسه زهر....!

۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۱
ماوای قلم

امروز صبح که سوار تاکسی شدم....

گوینده رادیو میگفت:

زندگی بر مدار رنج نمی گردد ..جهان بر مبنای خوشی و شادیست

دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم

یاد عکسی که از جنایات در مصر و سوریه دیده بودم افتادم

یاد دختر بچه ای که به نرده ها زنجیر شده بود و پدرو مادرش جلوی چشماش ...........

یاد اون جوی خونی که نه از گوسفندان ذبح شده! بلکه از تکه تکه شدن "انسان"

به راه افتاده

آیا با این تفاسیر بازهم دنیا بر مدار رنج نمیگردد؟؟

آیا جهان بر مبنای خوشی و شادیست ؟؟

وظیفه فرد فرد ما چیست ؟

یهو به خودم اومدم راننده میگفت :خانوم رسیدیما پیاده نمیشید...

سریع خودمو جمع و جور کردم و پیاده شدم

تا پیاده شدم دو تا دختر آن چنانی که نگو !! از کنارم رد شدند در حالی که یکیشون میگفت:

میگن مانتوی بنفش مد شده .....!

پی نوشت :

آخ ....چه حسی است از بس کتک بخوری از روزگار که بی حس شوی

و از آن پس دیگر دردت نمی آید

و فقط شلاق روزگار را میبینی که بالا و پایین میرود...بدون درد

مرهمی باید بر تن شلاق خورده مان.....

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۲
ماوای قلم

تو عمده جوامع یا بهتر بگم جوامع عادی و نرمال!!!!!

نیمی از جامعه که فقرا باشند رو با وعده پول

و نیمی دیگر رو که ثروتمند هستند با وعده آزادیِ بیشتر

میتونی با خودت همراه کنی.....

حالا اگر یه عده این وسط همراهت نشدن دوحالت داره :

یا تو مشکل داری و خوب دروغ نمیگی!!

یا یه عده اونجا هستند که عمدتا ((معادله بهم ریز)) هستن!!

زیر ((رادیکال)) هیچ حرف وحدیثی جَذرشون در نمیاد  

هر جوری حساب کنی و مهره بچینی باز برنده اینا هستن،

چون بدجور ((ناپلئونی)) بازی میکنند،

اگر ((بومرنگ ))شون هم کنی باز برمیگردند میخورن تو سر خودت

واسه حرفهای خوشگل مشگل و فانتزی یه گوش در و یه گوش دروازه اند

بخوای باهاشون بجنگی.... بدجور پیاده نظامن

موشک بزنی بهشون ...خمپاره میندازن جلو پات

دون بپاشی براشون ....تور پهن میکنن واست

پی نوشت :

از همین جا اعلام میکنم شخصا از اون ((معادله بهم ریزا)) هستم .....بعله....

جدی نوشت :

تنها راه همراه کردن این جماعت، مقاومت، مقاومت، مقاومت

اونم زیر لوای ولایت ....


۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۴:۵۸
ماوای قلم

 

محبوب دلنشینم سلام

این چندمین سلام مکتوب من است ؟

نمیدانم ....

چقدر از مرکب قلمم را بر سفیدی کاغذ روان کرده ام به نام تو؟

شاید بیشتر از نوشته هایم،نا نوشته دارم

تا به حال نگفته ام که غمت به جانم،

اما بگذار بگویم این بار:

غمت به جانم

میدانم درد هم داری ..کم نه ....بسیار....عمدتا از همین ما شیعیان شقه شقه شده

که به هر بهانه ای میگسلند پیوندهای برادری را

و نمیدانند دعوای فرزندان خون به دل پدر میکند

پس دردت نیز به جانم

حبیب از نظر غایبم

عقربه نگاهم میچرخد حول ثانیه های فراغ تو

اینجا همه چیز بوی ((نا )) گرفته

عطر حضورت را به بهای جان ناقابلمان معامله نمیکنی؟

مونس بی کسی ها

شنیده ام برای والد فرزند گم کرده ،

هیچ چیز شیرین تر و دل انگیز تر از یافتن ثمره حیاتش نیست

خیل فرزندان شما بی معرفت به شمایند

و همین بی معرفتی دست مارا از شما جدا کرده

مدد کن پیدا شویم عزیزِجانم

پی نوشت :

حضرت برای اهل معرفت در غیبت نیستند و ظهور خاص دارند

دعا کنیم برای ظهور عام ایشان

کلافه نوشت :

کی میخواییم بفهمیم جشنی که خلاف شرع داره

سفیانیه نه مهدوی....

خصوصی نوشت :

بابای همیشه مهربونم تولدت مبارک

 

 

 

 

 

 

۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۱
ماوای قلم

خدا نگذرد از لبه تیز نفاق که سهم نان را میکند پیراهن عثمان

گرفتی چه گفتم ؟

ساده بگویم:خدا نگذرد از منافقین که نان شب را میکنند الویت اول حیات انسان !

ما نفس به دم مسیحایی ((حیات طیبه)) بسته ایم ....نان باشد سهم شما 

ما زنده ایم به شهادت

پاکیم به وضوی خون

همین لقمه نان ما هم باشد سهم شکم پهناور شما!

پی نوشت :

چرا این روزها برایم عادی نمیشود؟؟؟!!

طولانی نوشت:

چه ذوقی داشتیم .....جو ((اول انقلاب)) گرفته بودیم... وقتی بچه حزب اللهی ها را میدیدم که با هزینه شخصی شربت و کیک میخرند...پوستر و بنر ارزان میزنند....صلوات و ختم قران جمعی پخش میکنند.....ته دلم قنج میرفت... وقتی میدیم جمعیت بی تاب حضور آقا سعید یک لحظه آرام ندارد و با هر صدایی همه بلند میشوند و به هم میگویند:اومد ...اومد ...پاشید تکبیر بگیم

وقتی دقیقا یک ربع تمام جمعیت شعارهای زیبا میدهد و آقا سعید هم تا وقتی جمعیت شعار میدهد دست تکان میدهد...وقتی پدر شهید احمدی روشن را تنگ در اغوش میگیردو پیشانیش را می بوسد وقتی اجازه میدهد مادر شهید قبل از او پشت تریبون برود .....وقتی منم منم نمیکند ،سیاه نمایی نمیکند،وعده بی حساب نمیدهد.......وقتی روی پل حافظ پرچم یا مهدی میچرخانند،وقتی پرچم حزب الله میرقصد،افتخار میکردم.....میبالیدم به مردمم.....

اما ما یادمان نبود اینجا تهرانِ سال 92 است نه سالِ 57

***

مرا متهم به مرثیه خوانی نکنید .....نگویید بس کن همه چیز تمام شد

هرچه سعی میکنم مخفی کنم حالِ دلم را نمی شود...که نمی شود


شرح عکس:
مقاومت تازه جان گرفته .
مقصد ما انتخابات نبود...مقصد احیاء گفتمان انقلاب است
ما پای در راهیم
و رمز ماندگاری استقامتست


۲۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۲
ماوای قلم

مسلم با خاصیت پیچ کوچه ها آشناست....

پیچ اول به بهانه زن و فرزند میروند عده ای

پیچ بعدی عده ای از ترس مرگ

پیچ بعدی از ترس زندان و قطع نان

و پیچ های بعد هی(( دنیا و ما یحتوایش)) در مقابل چشمشان تکرار میشود و ........میروند

مسلم اما .....به پشت سرش نگاه نمیکند .....تا انجا که .....دیگر صدای پایی از پشت سر نمی شنود

می ایستد.....شاید فکر میکند.....شاید درد میکشد......شاید حجم فکرش را حسین (ع) پرکرده.....


حسین به سمت کربلا در حرکت است .........شب است و کوچه ها در خواب

حسین به سمت کربلا در حرکت است.........مسلم غرق افکارش

حسین به سمت کربلا در حرکت است.........بار سنگینی بر زمین مانده است

حسین به سمت کربلا در حرکت است........حسین به سمت کربلا در حرکت است...

وکنگره دارالحکومه در انتظار مسلم.......


پی نوشت:

این صحنه امروز بارها در ذهنم تکرار شد.....نمیدانم چرا......

گفتم بنویسمش بلکه آرامم گذارد....


۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۵
ماوای قلم

گاهی نه که بی کس باشی نه ...

نه که تنها باشی نه ...

نه که گوشی برای شنیدن نباشد نه ...

گاهی میخواهی مرغ جانت جایی محرمتر بنشیند

گاهی میخواهی کسی بدون اِن قُلت بشنود

نامحرمی گوشها هم مکافاتیست 


پی نوشت :

بعضی ها تکرار نمیشوند...حتی در آینه .....

پی نوشت2:

مافیا میدونید چیه ؟نمیدونید ؟!اشکال نداره ...منم تازه فهمیدم!!

پی نوشت3:

تا وقتی سایت ستاد مردمی دکتر جلیلی هست لینک این وبلاگ خواهد ماند....


۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۴
ماوای قلم