اوضاع عادی نیست
باز بوی لاله می اید!
مرغان راه جهاد دوباره هوایی و بی تابند....
زیرکان عالم معبر شهادت را گشوده اند
گوارایشان باد
اللهم انصر الاسلام و المسلمین...
پ ن :هنیئا لک سردار
اوضاع عادی نیست
باز بوی لاله می اید!
مرغان راه جهاد دوباره هوایی و بی تابند....
زیرکان عالم معبر شهادت را گشوده اند
گوارایشان باد
اللهم انصر الاسلام و المسلمین...
پ ن :هنیئا لک سردار
نمای اول:
من ، تو و سایرین نمیفهمیم ...
"نمیفهمیم" ...
اما اهل ذکاوت حتی اگر شاهراه شهادت بسته باشد
معابر تنگ را میشناسند.
آنها خوب میفهمند
نمای دوم :
از دید خیلی ها شاید تنها یک" سر خط خبر" باشد وبا
اولین سریال نوروزی که امشب پخش شود
ع ل ی خ ل ی ل ی میرود کنج فراموشخانه
از دید عده ای دیگر شاید یک هفته تیتر اول " افکار دردمندانه
"بچه مذهبی ها باشد
اما درد سنگین تر از اینهاست ...
درد یعنی شهری مملو از "مردگان" که "زندگان" را میدَرند
مَن تَرَکَ إنکارَ الْمُنکَرٍ بِقَلبِهِ ویَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الْأحیاءِ؛
کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده اى است میان زندگان.
اما خوشا به حال تو که زنده بودی ..و زنده تر شدی با شهادت
پی نوشت:
وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ....
1.مولا علی علیه السلام تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181
2.دعای عهد
زنگ حساب است ،لطفا انشاء نخوانید...
***
هاشور سیاه بزنی هرچه غیر خودت را ،تا سفید به نظر بیایی
آتش بکشی زیر خدمات دولتهای گذشته
و از میان خاکسترهایش یک منجی چونان ققنوس به نام "خودت" متولد کنی
"همه و همه کهنه سیاستی است پَست"
***
مردم طالب فریبند ...حضرات هم "مطلوب" مردم را به خوردشان میدهند.
.
اندر حکایت بازی برد –برد
بچه ها رو میخوان آروم کنن میگن:
گریه نکنید بچه ها جفتتون برنده شدین!
اما حتی خودِ بچه ها هم میدونن دقیقا کی بُرده و کی باخته؟
لفظ بُرد –بُرد
ازنظر من بازی با الفاظ و شعور شنونده و نوعی عوام فریبی است
پی نوشت :
بزرگوارانی که تشریف میارند و بدون اظهار نظر خارج میشند رو به تقوای الهی دعوت میکنم(!)
به بهانه ماجرای شنود مکالمات سران اروپایی
*************
خوابیدن گرگها اینگونه است:
روبروی هم ....چشم در چشم هم
حول یک دایره ....
ترس دریده شدن توسط خودی ها....
"گرگها به هم بی اعتمادتند"
پی نوشت 1 :
تنها توصیفی بود از روابط امروز اروپا و آمریکا
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین.. تا باد چنین بادا!
پی نوشت 2:
جالبه که گرگها به هم بی اعتمادتند،
بعد قناری های خوش رنگ و خوش پرواز!!
میخوان روابطشون با گرگها رو بازسازی و احیاء کنند!!!
در گفتوگوی تفصیلی با فارس تشریح شد
ماجرای کشیدن چادر از سر دختر آمر به معروف در ماه رمضان
دختر آمر به معروف و ناهی از منکر در میدان پونک تهران، مورد حمله زن بدحجاب قرار گرفت:
مسیر برگشت من از محل کار به سمت منزل از محدوده میدان صادقیه تا میدان پونک است. ساعت حول و حوش 5 بعدازظهر بود که نزدیک مرکز خرید پونک رسیدم. معمولاً هم اطراف مرکز خریدها و پاساژها پاتوق زنان و دختران بدحجاب است با یکی از این زنان بدحجاب مواجه شدم و مثل همیشه که بر حسب تکلیف دینی، با یک جمله به آرامی، امر به معروف میکردم به این خانم تنها یک جمله گفتم و آن این بود که «میشود حجابت را رعایت کنی» فقط و فقط همین یک جمله را گفتم که هنوز به نقطه آخر آن نرسیده بودم به یک باره، به سمت من حمله کرد و گلوی من را فشار داد و با دست دیگر شروع به چنگ انداختن به صورت من کرد. من هم که روزه بودم و هوا هم گرم بود احساس خفگی می کردم اما به هر طریقی که بود تلاش کردم بدن خودم را از دستهای او جدا کنم.
این تو هستی که باید حجابت را برداری شماها چند نفری بیشتر نیستید!
بخوانید افکار مکتوب یکی از شیفتگان فرهنگ و هنر این مرز و بوم!:
اصلا این ماه رمضان حال و هوای قدیم را ندارد ...همچین نمی چسبد
میخواهیم استشهاد جمع کنیم ماه رمضان را جمع کنند!
4,168,946
اعداد همیشه زبان دارند ، حرف دارند.
بعضی ها اما بیشتر ...
گاهی باید مثنوی هفتاد مَن کاغذ حرف بزنی تا عددی را مفسّر باشی
4,168,946
بعضی عددها هویت و اصالت دارند ...بعضی ها نابترند
بعضی ها حجم ناخالصی هایشان به سمت صفر میل میکند
4,168,946
بعضی از عددها ذره ذره بزرگ شدند نه یک شبه !!
ورم بیخودی هم ندارند
بعضی ها همانند که هستند ،ظاهر و باطن
بعضی ها صفرِ تشدید دار نیستند که درون تهی و پر سر وصدا باشند!
4,168,946
و من سخت عاشق این دسته اعدادم..........
پی نوشت :
به نظرم واضح بود نه ؟!
امروز صبح که سوار تاکسی شدم....
گوینده رادیو میگفت:
زندگی بر مدار رنج نمی گردد ..جهان بر مبنای خوشی و شادیست
دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم
یاد عکسی که از جنایات در مصر و سوریه دیده بودم افتادم
یاد دختر بچه ای که به نرده ها زنجیر شده بود و پدرو مادرش جلوی چشماش ...........
یاد اون جوی خونی که نه از گوسفندان ذبح شده! بلکه از تکه تکه شدن "انسان"
به راه افتاده
آیا با این تفاسیر بازهم دنیا بر مدار رنج نمیگردد؟؟
آیا جهان بر مبنای خوشی و شادیست ؟؟
وظیفه فرد فرد ما چیست ؟
یهو به خودم اومدم راننده میگفت :خانوم رسیدیما پیاده نمیشید...
سریع خودمو جمع و جور کردم و پیاده شدم
تا پیاده شدم دو تا دختر آن چنانی که نگو !! از کنارم رد شدند در حالی که یکیشون میگفت:
میگن مانتوی بنفش مد شده .....!
پی نوشت :
آخ ....چه حسی است از بس کتک بخوری از روزگار که بی حس شوی
و از آن پس دیگر دردت نمی آید
و فقط شلاق روزگار را میبینی که بالا و پایین میرود...بدون درد
مرهمی باید بر تن شلاق خورده مان.....
اللهم عجل لولیک الفرج